ای بس که جهان جبهٔ درویش گرفته
از فضلهٔ زنبور برو دوخته ام جیب
واکنون همه شب منتظرم تا بفروزند
شمعی که به هر خانه چراغی نهد از غیب
آن روز فلک را چو در آن شکر نگفتم
امروز درین زشت بود گر کنمش عیب